.: همینطور بمون! :.

ساخت وبلاگ

به نام خدا

داشتم روی زمین، خیاطی می کردم و بند و بساطش دور و برم بود. کنارم نشسته بود عروسکشو می خوابوند. از کنارم بلند شد و بند چند دقیقه 400 بار بهم گفت:

" پروانه. مامان پروانهههههه. پروانهههههههه"

تا بلاخره بهش نگاه کردم.

دیدم قیچی رو از هم باز کرده و به اون داره اشاره می کنه.

ذوق کردم

***

یک ساعت بعد باز من مشغول خیاطی... هی تکرار کرد:

"دوچرخهههه. مامان دوچرخههههههه"

اینبار با علم به اینکه چیزی جایی پیدا کرده، مشتاقانه نگاه کردم ببینم کجا دوچرخه دیده،  و این رو روی کتاب باباش بهم نشون داد:

Rate this post

جدیدترین خبرها...
ما را در سایت جدیدترین خبرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sii khabarha بازدید : 268 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 12:34