1. منظور از پستِ موقتِ قبل این نبود که عازمِ مشهد هستم، که اگه قطعی بود، صریحتر میگفتم. صرفاً منظور همونی بود که نوشتم: بعد از گفتنِ اسم مشهد، دلم هرّی ریخت.
2. خستهام از خودم. دلم سنگینه. سبک نمیشه لاکردار. مشهدی در کار نیست. هیچوقت دوست نداشتم زیرِ بارِ منتِ کسی باشم.حالم بهم میخوره کسی سرم منت بذاره؛ هرکی هم میخواد باشه فرقی نداره برام. واسه همینه که درآمد میخوام. که به هر راهی سرک میکشم. که به هر چیزی متصل میشم. اصلا واسه همینه که اومدم تجربی. نمیدونم. مثلِ احمقها، دورِ خودم میچرخم. نمیدونم. نمیدونم ربطِ این حرفها رو پیدا میکنید یا نه. ولی بیربط نیستن. من همیشه دوست داشتم خودم باشم. خودم و خودم. بیمنتِ کسی. بینیاز از آدمها. ولی نشده. نمیشه. چه کنیم دیگه.
3. این چند روز ذهنم خیلی درگیر بود. یه مسئلهای برام روشن نمیشد. هی برام پیچیدهتر از قبل میشد. من یقین داشتم که امامرضا تا نطلبه، کسی نمیتونه قدم از قدم برداره برای زیارت. اگه کسی، چه خوب باشه و چه بد، داخلِ حرم هست، زیر سایهی حضرت، پس حتماً طلبیده شده. راهی براش باز شده. بهش اذن داده شده. از طرفی میگفتم امام چرا باید منِ بیشعورِ بیوجود رو بطلبه؟ منِ بیارادهی بیایمانِ احمق رو؟ خب خداروشکر مسئله رفع شد. طلبی در کار نیست. و من دارم در خودم و هرچه که هستم غرق میشم. چرا هیچچیز و هیچکس غریقنجاتم نمیشه؟
4. دلم سنگینه. سبک نمیشه لاکردار. امروز صبح خیلی خوابم سنگین شده بود. در حدی که خانواده فکر کرده بود مردهم :)) یادم نیست دقیقاً خواب چی بود. ولی لوکیشنش فکر کنم قطبِ جنوبی، سیبریای چیزی بوده باشه! لابد واسه همین برگشتِ روح طول کشیده :دی ای کاش توی همون سنگینیِ محض، تموم میشدم. ای کاش...
.
+ عنوان مصراعی از رهی معیری.
در جستجوی اهل دلی، عمر ما گذشت
جان در هوای گوهر نایاب دادهایم
جدیدترین خبرها...
ما را در سایت جدیدترین خبرها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sii khabarha بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 23:32