همون شوهرخاله‌ی بی‌لیاقت و خاله‌ی بی‌شعور!

ساخت وبلاگ

این پست رو کسی یادشه؟! این پست، منظور همین شوهرخاله هستش.

پدربزرگِ مادری، یکی دو هفته هستش که دست و پاش شکسته و بستریه. خب نیاز به همراه داره. یه شب بابام موند. یه شب یه شوهرخاله‌ی دیگه‌ام. یه شب هم قرار بود این بمونه. فرداش من و مامانم رفتیم ملاقات. پیشش موندیم. همراهِ بیمارِ کناری - که خیلی زحمت کشیده برای پدربزرگم -، گفت که شب هیچکس پیش حاج آقا نبود و فلان و بیسار. یعنی چی؟! یعنی شوهرخاله‌ام نرفته. صدالبته به درک که نرفته. مامانم زنگ زد خاله‌ام ماجرا رو بهش گفت. اینم گفت که اگه نمیخواست بره حداقلش می‌گفت که یکی دیگه بره. حالا امروز بعدازظهر، دوساعت پیش، شوهرِ بی‌عرضه‌اش - که خونه‌ی خودش رو از همین پدرزنش داره -، زنگ زده به بابام و شروع کرده به فحش دادن. گوشی رو از بابام گرفتم و یه چیزی بارش کردم و قطع کردم. دوباره زنگ زد تهدید. که چی؟! که اگه مردی وایسا هفت دمِ درِ خونه‌تم. بابامو تهدید می‌کنه آشغال :|| مرتیکه‌ی عوضی -___- خیلی بی‌شعوریه حرکتش. داداشم قاطی کرده :دی داغه. ولی من داغی نمی‌خوام. زدنش برای من کاری نداره. اونقدری آدمِ قمه‌کِش - :| - می‌شناسم که کاری نداره واسم. - چه کنیم دیگه! مدرسه نیست که! همه‌شون روانی‌ان :دی -. من داغی نمی‌خوام. من سیاهی می‌خوام. سیااااهی! که تا آخرِ عمرش همراهش بمونه. کاملاً زیرپوستی. سعی‌م رو می‌کنم تا سال بعد نه خونه‌ش رو داشته باشه و نه کارش رو. تمام سعی‌م رو می‌کنم. ساعت هفت هم زنگ می‌زنم مأمور جمعش کنه. بقیه‌ی عمرش رو هم مأمورا باید از خیابون جمعش کنن :) 

+ ای کاش می‌تونستم همین امروز بزنم دخلش رو بیارم. دوماه پیش می‌تونستما. الان ولی... :/ 

++ می‌دونید؟ دردِ سختیه. سخته. هم خانواده‌ت، خانواده نیست. هم فامیلت، بی‌شعوره.

Rate this post

جدیدترین خبرها...
ما را در سایت جدیدترین خبرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sii khabarha بازدید : 179 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت: 23:35