.: هووووووع :.

ساخت وبلاگ

به نام خدا

معلوم نیست اینجا خونه ست یا باغ وحش.

مورچه ها رو تازه به مرحلۀ پذیرش رسونده بودم؛ که هم اونها منو بپذیرن هم من اونها رو که یهو بی خبر گذاشتن و رفتن و جاشونو دادن به سوسکهای غول پیکر. ایییین هوااااا.

یعنی الآن دل و اندرونم تو دهنمه و به طرز وحشتناکی حالم خرابه. اصلاً صدای جیر جیر رو سعی می کنم نشنوم، و تماس هر چیزی به پام، تنم رو مور مور می کنه. 

من آدم شجاعی نیستم. ولی الآن مجبورم که ادای آدمهای شجاع رو در بیارم. فقط به خاطر یاس سادات. به دو دلیل. یک بهداشت بچه داری دو ترسو بار نیومدن یک دختر. بدو بدو بیفتم دنبالشون و بکشمشون که تو غذا مذاهام نرن و یاس هم یاد بگیره که نترسه دیگه. حشره کش هم که خطرناکه.

امشب برادر جان اومد و برام راههای نفوذشون رو توضیح داد. از راه هواکش و لوله آبگرم کنه انگار. می گن چاهمون ازین خبرها نیست توش. اگو هم وصل نیستیم تازه. تو فکرم فردا برم چسب موش بگیرم دور این دو سه تا جایی که گفت بزنم، بلکه فرجی شد.

امشب روی کابینتی که روش سالاد و غذا درست می کنم دیدم. آخر شبم یه دونه مست و ملنگشون رو شکار کردم. ولی واقعاً گنده و حال به هم زن و کثافتن.

حالم به هم می خوره که مجبورم شجاع باشم.

اه


پی نوشت:

همسر من از سوسک خاطرات خیلی خیلی بدی داره.

تو خونه حاضر نیست سوسک بکشه و منو صدا می زنه. منم برای اینکه مَردم مررررررررد باشه، هیچ وقت نمی رم بکشم و خودشو با این مقوله تنها می گذارم.

خاطراتش به این شرحن:

1- یه بار برای آموزش به راه آب فاضلاب رفته بوده. با فرمانده شون. یعنی خودشون دوتا بودن فقط.

بعد ازین چراغ قوه گنده ها رو اون پایین که مستقر می شه روشن می کنن که مشغول کار بشن و ..... میلیاردتا سوسک می بینه که از سرو کول هم بالا می رن. ولی به کارشون ادامه می دن.....

2- تو همین ایستگاهی که الان هست، پارسال تابستون یه حادثه می رن یا عنوان هجوم سوسک.

خانواده داخل خونه نبودن، بر می گردن و تمام کف خونه شون رو پوشیده از سوسک مُرده می بینن. 

همسایه بالای بالا توی چاه مواد سوسک کش می ریزه و سوسکها به چاه اینها که پایین تر بودن پناه میارن ولی خب دیگه مرگ به سراغشون میاد.

همسر می گفت من حاضر نبودم دوباره تو اون خونه زندگی کنم. همه بند و بساطش رو هم می فروختم و فرار می کردم.

نمی دونه خانمش شبها تو خونه با زندۀ اونها مجبوره دست و پنجه نرم کنه....

حالا به نظرتون کارم درسته که با این مقوله تنهاش می گذارم یا نه؟

هنوز هستین؟ نبستین صفحه رو؟ بابا دمتون گرم. خیلی شجاعید. من بودم می بستم می رفتم.

حالا کامنت می گذاشتید مواظب باشید سوسکی نشین.

جدیدترین خبرها...
ما را در سایت جدیدترین خبرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sii khabarha بازدید : 176 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 8:01