زندگی‌های مسخ شده یا زنده‌های بی‌زندگی

ساخت وبلاگ

چیدمانِ طویلِ کتاب‌ها رو که دیدم وایستادم. کتاب دست‌دوم دیدن رو دوست دارم. به دودلیل. اول قیمتِ کمتر. و دوم اینکه گاهاً کتاب خوبی پیدا میشه. یه دلیل سومی هم هست. اونم اینکه ذاتاً وسایل قدیمی - از جمله کتاب‌های قدیمی - رو دوست دارم. همینطور نگاه می‌کردم و می‌رفتم جلو. یه آقایی اومد و بعد از برانداز کردنِ کتاب‌ها، یکی رو برداشت و قیمت پرسید. توی این لحظه منم یه کتاب دستم بود و ورق می‌زدم و می‌خوندمش. اسمش برام آشنا بود. به اون آقائه گفت ده هزار تومن. کتابش رو نگاه کردم. جلد کُلفتی داشت. خیلی قدیمی بود. جلوتر که اومد دیدم نوشته «حسن کچل». احتمالاً به‌خاطرِ قدمت و نوستالژی می‌خواست بخره. منم قیمت رو پرسیدم. گفت ده هزارتومن. بدونِ اینکه بحث کنم، گفتم نه دیگه، ده تومن خیلی زیاده. تا کتاب رو گذاشتم، اومد جلو و کتاب رو برداشت و گفت باشه پنج تومن! دیدم اینقدر قیمت رو کم کرده امیدوار شدم :)) کتاب صدوشصت صفحه بود. با خودم حساب می‌کرد که یکی دوسال پیش یه کتاب نودصفحه‌ای هفت تومن پولش بود. با تورم و اینا، الان این کتاب صدوشصت صفحه‌ای، باید دوازده تومنی قیمتش باشه. با خودم به توافق رسیده بودم. ولی تخفیفی که از روی بحث گرفته بشه، سرِ هر جنسی، مزه‌ی خودش رو داره. همینطور که الکی دنبالِ پول توی ته جیبم وقت رو کِش می‌دادم گفتم سه تومن نمیدی؟ خندید گفت نه دیگه. از ده آوردم پنج. توی دلم گفتم برو خودتو سیاه کن! به خودش گفتم این چاپ هشتادودو هستش هاااا. کجاش ده تومنه؟! آخرش سرِ چهارتومن توافق کردیم. کتاب رو گرفتم دستم و اومدم سمت پارک. با خودم گفتم جهنم و ضرر! یه ساعت هم اینجا می‌شینم می‌خونم تمومش می‌کنم. رفتم توی پارک. نشستم. یه دقیقه ننشسته بودم که یه خانمی اومد نشست کنارم. البته مهم نیستا. کتاب رو بستم. زل زدم به روبه‌رو. و بلند شدم رفتم. یه نیمکت خالی پیدا کردم. نشستم. شروع کردم به خوندن. سه چهار صفحه جلو رفتم. توصیف‌ها و تعریف‌های خوب و دقیقی داشت. یه آقایی روبه‌روی من ، منتهی متمایل به سمت راست، داشت تلفنی حرف می‌زد. خیلی ناخودآگاه نظرم رو جلب کرد. اولش گفتم خدایا، خداوندگارا، چرا اینقده لحنش و صحبت‌کردنش و قربون‌صدقه‌رفتنش و حتی فحش دادنش شبیه به باباست؟! یه مقدارِ خیلی کم و گنگ فهمیدم ماجرا چیه. یه‌جاهایی دلم می‌خواست بترکه. بیچاره بچه(ها)ش. با این باباشون. با اون مامانشون. بیچاره همه‌ی بچه‌هایی که بینِ بازی‌های مسخره‌ی فک‌وفامیل و خانواده گیر افتادن. کتاب رو گرفتم دستم و اومدم بیرون. الان قیمتش رو سرچ کردم. نسخه جیبی با دویست‌وچهل صفحه رو زده یازده‌وپونصد. حسِ خریدارهایی رو دارم که فاتحانه معامله کردن. با این تفاوت که من نصفِ تمامِ سرمایه‌‌ی جاری‌ـم رو دادم :دی

+ کشور آخرین‌ها؛ نوشته‌ی پل استر. اگه کسی خونده، خوشحال میشم از خوندن نظراتشون.

Rate this post

جدیدترین خبرها...
ما را در سایت جدیدترین خبرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sii khabarha بازدید : 175 تاريخ : پنجشنبه 5 مرداد 1396 ساعت: 12:36