هرچه که اسمش را بگذارید بسیار مرموز است!
دوسال پیش، وقتی همسایهی بلاگری، به مراسمی نسبتاً دانشآموزی دعوتم کرد، به علت امتحان ریاضی عذر آوردم و نرفتم، که حقیقتاً، از همان هشت صبحش که تازه صبحگاهِ مدرسه بود، پشیمان شده بودم. اصلا آن روز امتحان ریاضی هم نگرفتند و از بخت و اقبال، هنر امتحان کتبی گرفت - بدون اطلاع قبلی! - :| یعنی اگر میرفتم هیچ اشکالی در نظام درسیام رخ نمیداد که هیچ! بلکه دبیر هنر نیز گرفتاریام در ورقه را نمیدید!
حالا دیروز، ما را از برنامهای مطلع کرده بودند که هم بسیجمان فعال میشد - برای سربازی کاربرد فراوان دارد! - و هم در اولویت کارت سبز قرار میگرفتیم - مربوط به بسیج - و از این دو مهمتر، به ما ناهار هم میدادند! اما در آن ساعتی که آنها گفتند من کلاسی داشتم که بابتش هزینهای باید بدهم و دلم نمیآمد که یکجلسهاش را غیبت کنم! راستش همان اول صبح، یعنی حدود هشتونیم که مسیر طاقتفرسایی را رکاب میزدم، در دلم تشکیکی آمد که دور بزن! اما دور نزدم. و از قضا، استادِ دوره نیز نیامد و دست از پا درازتر برگشتم خانه؛ بیآنکه به مقصدی رسیده باشم. جدای از فعال شدنِ بسیج و برگ سبز گرفتنی که از دستشان دادم، از دست دادن ناهار را چگونه هضم کنم؟! :دی
جدیدترین خبرها...
ما را در سایت جدیدترین خبرها دنبال می کنید
برچسب : شانس,اتفاق,احتمال, نویسنده : sii khabarha بازدید : 203 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 8:11