.: یار مهربان :.

ساخت وبلاگ

به نام خدا

امشب همسر شیفته، داشتم بهش فکر می کردم. دلم برای نوشتن ازش تنگ شد. از دونفرگانگی؟!؟! هامون دیگه کم پیش میاد بنویسم. بسکه این دخترۀ شمس القمر فکرم رو مشغول کرده برای نوشتن.

وقتی یاس سادات داشت به دنیا می اومد، من خیلی نگران دونفرگانگی هامون بودم. قدم زدن، غذا خوردن، خوش گذروندن و ... شنیده بودم که بچه ها میان و مادرها همه توجهشون به اونها جلب می شه و اصولاً همسرها فراموش می شن و توجیه هم اینه که "بچه موجود بی دفاعه و تمام نیازش مادره و تمام وقت مادر هم در خدمت اون باید باشه". من مخالف این مسئله بودم و نگران هم بودم که نکنه فکرم اشتباهه. 

از اونجایی که همیشه خدا بی جواب نمی گذارتم، یک ماهی به تولد یاس تو برنامه "حال خوب" از یکی از مشاورهایی که ازشون خوشم می اومد، یه کلید دریافت کردم.

می گفت هر عضو جدیدی که به خانواده اضافه می شه، نباید تمام توجه رو به خودش جذب کنه. توجه اگر تا به حال دو تا بوده، تقسیم می شه می شه سه تا. و بعد چهار تا و بعد هم پنج تا و ... :))

با وجود حال روانی بسیار بدم تو ماه اول پس از زایمان، (احتمالاً به خاطر اختلال هورمونهام)، ولی مهربونی و صبوری همسر، و شکست ناپذیر بودن خودم، باعث شده بود که سعی کنم دونفرگانگی هامون رو حفظ کنم. مامان الهی قربونش برم، خیلی تو این مسئله کمک می کرد. که مثلاً ما دوتا حس خوبی از مادر-پدر شدن در روزهای اول داشته باشیم. یاس رو نگه می داشت ما بریم خرید، یا عروسی، یا پارک، یا پیاده روی. از 10 روزگی یاس با وجود حال بدم، شروع کردیم سه گانگی هامون رو. پارک. رستوران. گردش. تفریح، سفر، سفر. سفر و سفر.

می خوام بگم، دونفرگانگی با همسر به سه گانگی خیلی خیلی مطلوب رسید. 

الآن یه لبخند رو لبمه که کلی دلم رو آروم کرده. از خوبی هایی که این مرد در این مدت ازم دریغ نکرد. با وجود بد اخلاقی هام و کلافگی هام که از خستگی هام نشأت می گرفت. همش انگار یه سطل رنگ سفید دستشه، که سیاهی ها رو نابود کنه.

هوووم. :)

ولی گذشت. خوب هم گذشت. خدا به همه کمک کنه تو این راه، یه روزهایی از زندگی اگه خوب بگذره، روزهای سخت و تنش زا منظورمه، مابقیش دیگه سرازیریه. 

خدا حفظت کنه

:*

Rate this post

جدیدترین خبرها...
ما را در سایت جدیدترین خبرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sii khabarha بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1396 ساعت: 10:09